سرایت کردن. [ س ِ ی َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) اثر کردن. راه یافتن : بسوزم که یار پسندیده اوست که در وی سرایت کند سوز دوست.سعدی.فراقنامه سعدی به هیچ گوش نیامد که دردی از سخنانش در او نکرد سرایت.سعدی.سعدی نهفته چند بماند حدیث عشق این ریش اندرون بکند هم سرایتی.سعدی.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - اثر کردن تاثیرکردن . ۲ - انتقال یافتن مرض از شخصی ( یا جانوری ) بشخص دیگر .