سازش کردن

لغت نامه دهخدا

سازش کردن. [زِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) باکسی صلح کردن. آشتی کردن. رفع اختلاف و کدورت کردن. مساهله. رجوع به سازش شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) با کسی صلح کردن رفع کدورت و اختلاف کردن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم