لغت نامه دهخدا
گر از یک نیمه رو آرد پناه مشرق و مغرب
ز دیگر نیمه بس باشد تن تنهای درویشان.سعدی.یک زمان دیده من رو بسوی خواب آرد
ای خیال ار شبی از رهگذرم برخیزی.سعدی.برخیز و رو بطرف شیراز آر. ( مجالس سعدی ).
نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد
که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد.حافظ.و رجوع به رو کردن و رو نهادن و روی آوردن شود.