لغت نامه دهخدا
تراشه چین سخایش سپهر بی سروپای
نواله خوار نوالش جهان بی بن وبار.کمال اسماعیل ( از شرفنامه منیری ).خورشید رخش بخواب دیدم
صد همچو قمر تراشه چین داشت.طالب آملی ( از آنندراج ).دلش چو بحر، دوصد ابر را نواله دهد
کَفَش هزار چو دریا تراشه چین دارد.نجیب الدین جرفادقانی ( از آنندراج ).|| آنکه تراشه چوب برمی چیند. ( ناظم الاطباء ).