لغت نامه دهخدا
چون سخن در نظر از لفظ تو اندام گرفت
به عدم بازرود خصم تو اندام اندام.سوزنی.لب لعل تو ز خون دل من کام گرفت
سرو قد توز آغوش من اندام گرفت.صائب ( از آنندراج ).بی وصل تو دل در برم آرام نگیرد
بی صحبت تو کار من اندام نگیرد.ملاطغرا ( از آنندراج ).