افسانه جستن

لغت نامه دهخدا

افسانه جستن. [ اَ ن َ / ن ِ ج ُ ت َ ] ( مص مرکب ) افسانه طلبیدن. افسانه خواستن. افسانه پرسیدن :
نکردی گوش بر گفت کسی اکنون که شد عاشق
پی خواب از فغانی هر شبی افسانه میجوید.فغانی شیرازی ( از ارمغان آصفی ).

فرهنگ فارسی

افسانه طلبیدن افسانه خواستن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم