اختیار افتادن

لغت نامه دهخدا

اختیار افتادن. [ اِ اُ دَ ] ( مص مرکب ) انتخاب کردن کسی یا چیزی. مشمول انتخاب کسی شدن : آنگاه بازنمود که اختیار ما بر تو افتد. ( تاریخ بیهقی ). بوالفتح رازی را بخواند و خالی کرد و گفت در باب تو امروز سخن رفته است و در شغل عرض اختیار سلطان بر تو افتاده است... ( تاریخ بیهقی ). از چندان مرد فحول... اختیار امیر بر وی افتاد... پس از آن... اختیارش بر علی بن عیسی بن ماهان افتاد. ( تاریخ بیهقی ). تا اختیار او بر یکی افتاد که از ایشان بهنر و خرد مستثنی بود. ( کلیله و دمنه ). سیه گوش را گفتند ترا ملازمت صحبت شیر بچه وجه اختیار افتاد. ( گلستان ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) انتخاب شدن توسط کسی مشمول انتخاب کسی شدن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم