اتشبار

لغت نامه دهخدا

( آتش بار ) آتش بار. [ ت َ ] ( نف مرکب ) آنکه آتش فروریزد :
هیزم خشک و برق آتش بار
مرد خفته ست و دشمن بیدار.اوحدی.|| ( اِ مرکب ) باتری. دسته ای از توپها.

فرهنگ معین

( آتشبار ) ( ~. ) (اِفا. ) ۱ - ریزندة آتش (شخص یا شی ء ). ۲ - چخماق . ۳ - تفنگ ، توپ . ۴ - یک واحد از توپخانه شامل چهار گروهان .

فرهنگ عمید

( آتشبار ) ۱. (نظامی ) توپ.
۲. (نظامی ) یک واحد از قسمت توپخانه شامل چهار گروهان.
۳. (صفت ) هرچیز توٲم با درخششِ ناشی از عصبانیت: نگاه آتشبار.
۴. (صفت ) بسیارگرم.

فرهنگ فارسی

( آتشبار ) ( اسم ) ۱- ریزندهی آتش ( شخص یا شئ ) ۲ - چخماق . ۳ - تفنگ . ۴ - توپ . ۵ - یک واحد از توپخانه شامل چهار گروهان.
چیزی که آتش از آن ببارد، آنکه یا آنچه آتش فروریزد، درارتش:یک واحدازقسمت توپخانه شامل چهارگروهان
( آتش بار ) آتش فرو ریز

فرهنگستان زبان و ادب

آتشبار
{battery} [علوم نظامی] یگانی راهکنشی و اجرایی در واحدهای توپخانه که در یگان های پیاده و سایر رسته های نظامی معادل گروهان است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال ورق فال ورق فال احساس فال احساس فال سنجش فال سنجش