ابو فاطمه

لغت نامه دهخدا

ابوفاطمه. [ اَ طِ م َ ] ( اِخ ) الازدی. صحابی است.
ابوفاطمه. [ اَ طِ م َ ] ( اِخ ) سلیمان بن عبداﷲ. محدث است. او از معاذه بنت عبداﷲ العدویه و نوح بن قیس از او روایت کند.
ابوفاطمه. [ اَ طِ م َ ] ( اِخ ) لیثی یا ازدی یا دوسی. صحابی است و او ساکن شام و مصر بود.
ابوفاطمه.[ اَ طِ م َ ] ( اِخ ) مسکین بن عبداﷲ الراسبی الطاحی ، حوشب. او از حسن و از او علی بن المدینی روایت کند.
ابوفاطمه. [ اَ طِ م َ] ( اِخ ) نشیط. او از علی و از او اعمش روایت کند.

فرهنگ فارسی

او از علی و از او اعمش روایت کند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم