تحمت

لغت نامه دهخدا

تحمت. [ ت َ ح َم ْ م ُ ] ( ع مص ) خالص گردیدن رنگ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ).
تحمة. [ ت ُ م َ ] ( ع اِمص ) سخت سیاهی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( قطر المحیط ).
تحمة. [ ت َ ح َ م َ] ( ع اِ ) چادرهایی که بر آن خطوط زرد باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ).
تحمة. [ ت َ ح ِم ْ م َ ] ( ع اِ ) ثیاب تحمة؛ جامه ها که طلاق دهنده زن را در متعه وی دهد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آنچه طلاق دهنده زن را در تمتیع وی پوشاند. ثیاب التحمة؛ ما یلبس المطلق امرأته اذا متعها. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

خالص گردیدن رنگ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال تاروت فال تاروت فال چوب فال چوب فال احساس فال احساس