بپا کردن

لغت نامه دهخدا

بپا کردن. [ ب ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بپای کردن. بر پا کردن. سر پا نگاه داشتن. بلند کردن. افراختن.
- خیمه بپا کردن .
|| شروع کردن. راه انداختن. قائم ساختن :
این سخن پایان ندارد ای کیا
بحث بازرگان و طوطی کن بپا.مولوی.- هنگامه بپا کردن ؛ معرکه راه انداختن.

فرهنگ فارسی

برپا کردن سرپا نگاهداشتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال چای فال چای فال مکعب فال مکعب فال انگلیسی فال انگلیسی