بادرانی

لغت نامه دهخدا

بادرانی. [ دَ ] ( ص نسبی ) منسوب به بادران که قریه ای است از قرای واقعه بین نائین و بادران از نواحی اصفهان. ( سمعانی ) ( معجم البدان ) ( مرآت البلدان ج 1 ).
بادرانی. [ دَ ] ( اِخ ) ابراهیم بن عبداﷲبن محمدالبادرانی ، مکنی به ابواسحاق. متوفی در ذی حجه سال 516 هَ. ق. از دانشمندان است. ( از معجم البلدان ).
بادرانی. [ دَ ] ( اِخ ) مکنی بابوالمکارم مبارک بن محمدبن معمر بادرانی. وی از ابوالخطاب نصربن احمدبن بطر و ابوالحسن علی بن محمدبن علاف و جز آنان حدیث کرد. شیخی صالح بود و سماع صحیح داشت و بسال 522 هَ. ق. درگذشت. ( معجم البلدان ).
بادرانی. [ دَ ]( اِخ ) جمیل بن یوسف بن اسماعیل ابوعلی بادرانی. نزیل اکواخ بانیاس از شهر دمشق بود. در دمشق از ابوالقاسم بن ابی العلا و طاهربن برکات خشوئی سماع کرد و از ابوالحسن محمدبن محمدبن حامد قاضی بادرانی و ابوبکر زکریابن عبدالرحیم بن احمد بخاری حدیث کرد. غیث بن علی در بانیاس از وی سماع دارد و جمیل بن یوسف بسال 465 هَ.ق. به دمشق آمد و در ماه ربیعالاَّخر سال 484 در اکواخ درگذشت. غیث گوید: جمیل بن یوسف مادرایی برای ما حدیث کرد. محمدبن محمدبن حامدبن بنبق در مادریا برای ما حدیث کرد، در کتاب حافظ چنین است یک بار با «ب » ( بادرانی ) و بار دیگر با «میم » ( مادرایی ) آمده و پیداست که مادرایا و بادرایا یک شهر نیستند و معلوم نیست وی بکدام یک ازین دو شهر منسوبست. ( معجم البلدان ).
بادرانی. [ دَ ] ( اِخ ) یوسف بن سهل. از محدثان بود. ابوالفرج احمدبن علی حنوطی و دیگران از او روایت کرده اند. ( معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

از محدثان است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت فال اعداد فال اعداد