اقراد

لغت نامه دهخدا

اقراد. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ قِرد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بوزینگان. رجوع به قرد شود.
اقراد. [ اِ ] ( ع مص ) درماندن در سخن. || خاموش بودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || آرمیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). آرام گرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). || خود را پارساوار نمودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || بمردگی زدن خود را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مرده گردانیدن خویشتن را. ( آنندراج ). مرده بازی درآوردن. || خوار گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال لنورماند فال لنورماند فال فنجان فال فنجان فال مارگاریتا فال مارگاریتا