اعناب

لغت نامه دهخدا

اعناب. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ عِنَب. انگورها. ( آنندراج ). ج ِ عِنَب. ( ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) ( ناظم الاطباء ). ج ِ عِنَب ، میوه درخت مو.و یکی ِ آن عِنَبَة. ( از اقرب الموارد ) :
سیاه خانه و غیلان سرخ بر دل من
حریف رضوان بود و حدائق اعناب.خاقانی.|| ج ِ عِنَبَة، یعنی یک دانه انگور و جمع بر این وزن نادر است. ( از منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

= عنب

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع عنب انگورها .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَعْنَابٍ: انگورها
ریشه کلمه:
عنب (۱۱ بار)
«اعناب» جمع «عنب» و «عنبه» و «نخیل» جمع «نخل» است; شاید ذکر صیغه جمع در اینجا اشاره به انواع مختلف انگور و خرما است که هر یک از این دو میوه شاید صدها نوع در عالم خود با خواص و طعم و رنگ متفاوت داشته باشند. و «عنب» به طور نادر به درخت «انگور» نیز اطلاق می شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال تماس فال تماس فال ورق فال ورق فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی