ازب

لغت نامه دهخدا

ازب. [ اَ ] ( ع مص ) جاری شدن آب : ازب الماء. || نشخوار نکردن : ازبت الابل. || سخت شدن : ازب الشی ُٔ. ( منتهی الارب ).
ازب. [ اَ زِ ] ( ع ص ) دراز. طویل. ازیب.
ازب. [ اَ زَب ب ] ( ع ص ) بسیار موی ابرو. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). آنکه موی ابرو بسیار دارد.( مهذب الاسماء ). بسیارموی از مردم و شتر. درازموی. مؤنث : زَبّاء. ( منتهی الارب ). ج ، زُب . ( مهذب الاسماء ). || عام ازب ؛ سال فراخی و ارزانی. سال بسیارعلف. ( منتهی الارب ). فراخ سال پرگیاه و پرغله. || رمح ٌ ازب ؛ نیزه باریک سر. ( منتهی الارب ).
ازب. [ اِ ] ( ع ص ) مرد کوتاه و ستبر وزیرک. || لئیم. || زشت روی. || لاغر باریک مفاصل که شکم و اسفل بدن وی فربه باشد و استخوانش همچنان باریک بود. ( منتهی الارب ).
ازب. [ اَ زَب ب ] ( اِخ ) نام شیطانی از شیاطین.
ازب. [ اَ زُب ب ] ( ع اِ ) ج ِ زُب . ( منتهی الارب ).
ازب. [ اُ زِ ] ( اِخ ) اوسویوس. مرحوم پیرنیا در ایران باستان آورده است : یکی از روحانیون مسیحی ، مولد فلسطین. وی در بیت المقدس و انطاکیه تحصیلات خود را باتمام رسانید و از پیروان فلسفه افلاطون گردید، زمان حیات او 263 - 340 م. است. این شخص کتب زیاد راجع بتاریخ عیسویت و قسطنطین اول امپراطور روم نوشته. کتاب او را راجع بامپراطور مزبور شبیه بکتاب کزنفون راجع بکوروش بزرگ ( سیروپدی ) میدانند. او را پدر تاریخ عیسویت خوانده اند. ازکتب تاریخی وی ، کتابی است که در آن تاریخ کلیسا را از ابتدای ظهور مذهب عیسوی تا 324 م. شرح داده. وی از کتابخانه های مذهبی و دفترخانه های دولتی استفاده کرده و اسلوب انشاء وی را ستوده اند. ازب علاقه مند بود که علل وقایع را روشن کند و گذشته های دور را با اوضاع زمان خویش ارتباط دهد. کتاب او حاوی اطلاعات بسیار راجع بمشرق قدیم و ایران است. ( ایران باستان ص 89 ).

فرهنگ فارسی

یکی از روحانیون مسیحی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال اعداد فال اعداد فال عشق فال عشق فال ای چینگ فال ای چینگ