اردمشت

لغت نامه دهخدا

اردمشت. [ اَ دُ م ُ ] ( اِخ ) قلعه ایست حصین قریب جزیره ابن عمر در جهت شرقی دجله موصل واقع در کنار کوه جودی و یاقوت گوید: اکنون متعلق بصاحب موصل است و زیر آن دیرالزعفران واقع است که آنهم قلعه ایست. اهل اردمشت بر معتضدباﷲ عصیان کردند و در قلعه متحصن شدند تا خلیفه خود قصد آنجا کرد و مردم اردمشت ، قلعه را تسلیم کردند و آن به امر خلیفه خراب گردید و اکنون بکواشی معروف است و آن را رستاقی بزرگ نیست و سه ضیاع داردو گویند چون معتضد پس از کوشش بسیار سپاهیان او، قلعه را بگشود و دخل اندک آن مشاهد کرد، بفرمود تا آنرا خراب کردند و پس از تخریب قلعه ، ناصرالدوله ابوتغلب احمدبن حمدان بتجدید بنای آن پرداخت و اکنون در عصر ما معمور و جزو مملکت صاحب موصل بدرالدین لؤلؤ مملوک نورالدین مسعودبن عزالدین بن قطب الدین بن زنگی است. ( معجم البلدان ). و رجوع بقاموس الاعلام ترکی شود.

فرهنگ فارسی

قلعه ایست حصین قرب جزیره ابن عمر در جهت شرقی دجله موصل
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال میلادی فال میلادی فال اوراکل فال اوراکل فال چای فال چای