لائم

لغت نامه دهخدا

لائم. [ ءِ ] ( ع ص ) ملامت کننده. نکوهنده. ملامتگر. ج ، لوّام ، لوّم ، لیّم. ( منتهی الارب ) : یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی اﷲ بقوم یحبهم و یحبونه اذلة علی المؤمنین اعزّة علی الکافرین یجاهدون فی سبیل اﷲ و لایخافون لومة لائم ذلک فضل اﷲ یؤتیه من یشاء واﷲ واسع علیم. ( قرآن 54/5 ).
جز اندر غایت انعام و افضال
در او لائم چه داند گفت و عاذل.ابوالفرج رونی.و فرمود که رغم لائمان را مثنی کردند. ( جهانگشای جوینی ).
فیالائمی دعنی اغال بقیمتی
فقیمة کل الناس مایحسنونه.ابن طباطبا.حکیمی گفتش ای نادان چه کوشی
در این سودا بترس از لوم لائم.سعدی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی لَائِمٍ: سرزنش کننده - ملامت کننده
ریشه کلمه:
لوم (۱۴ بار)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال تماس فال تماس فال انبیا فال انبیا فال زندگی فال زندگی