لغت نامه دهخدا
قوق. ( ع ص ) مرد نیک دراز. || ( اِ ) مرغی است آبی درازگردن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد )( آنندراج ). || کس زن. ( منتهی الارب ). فرج زن. || جای بی موی از سر. ( ناظم الاطباء ).
قوق. ( اِخ ) نام یکی از قیاصره روم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نام پادشاهی است از شاهان روم. و دنانیر قوقیه بدو منسوب است. ( المعرب جوالیقی ص 277 ).