عمل ران

لغت نامه دهخدا

عمل ران. [ ع َ م َ ] ( نف مرکب ) حاکم. متصدی عمل دیوانی. عملدار :
چون ژاله و صبا و شباهنگ همچنین
معزول روز باش و عمل ران صبحگاه.خاقانی.صانع زرین عمل ، مهتر عالی شرف
در ید بیضا رسید دست عمل ران او.خاقانی.

فرهنگ فارسی

حاکم متصدی عمل دیوانی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم