شعر شناس

لغت نامه دهخدا

شعرشناس. [ ش ِ ش ِ ] ( نف مرکب ) سخن سنج. سخن شناس. ( یادداشت مؤلف ). آشنا به فنون و رموز شعر و ادب : امیر شعرشناس بود. ( چهارمقاله عروضی چ معین ص 63 ).
شاه فرهنگ دان شعرشناس
پیش از آن داستان که بود قیاس.نظامی.

فرهنگ فارسی

سخن سنج شخن شناس
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال امروز فال امروز فال تاروت فال تاروت فال فنجان فال فنجان فال راز فال راز