سوکواری

لغت نامه دهخدا

سوکواری. ( حامص مرکب ) عمل سوکوار. غم خواری. مصیبت زدگی. غم و اندوه :
برفتند باسوکواری و درد
ز درگاه کی شاه برخاست گرد.فردوسی.سوکواری کنید و بر این رزیّت جهانیان را آگاهی دهید. ( ترجمه تاریخ یمینی ). رجوع به سوگواری شود.

فرهنگ فارسی

عزاداری ماتم داری تعزیه .
عمل سوگوار غم خواری مصیبت زدگی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم