ارماخ

لغت نامه دهخدا

ارماخ. [ اِ ] ( ع مص ) فربه شدن. فربه گردیدن. || نرم شدن و رام گردیدن. || ارم-اخ نخله؛ غوره برآوردن خرمابن. || ارماخ دابه؛ دندان برآوردن آن. ( منتهی الأرب ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال پی ام سی فال پی ام سی فال تاروت فال تاروت فال زندگی فال زندگی