سد سکندر

لغت نامه دهخدا

سد سکندر. [ س َدْ دِس ِ ک َ دَ ] ( اِخ ) بمعنی سد اسکندر است :
هنگام خیر سست چو نال خزانیند
هنگام شر سخت چو سد سکندرند.ناصرخسرو.که سد سکندر نه بدین حدود است و هم از آهن و ارزیز است. ( مجمل التواریخ و القصص ص 76 ).
از حشمت تو بی ربض و خندق و سلاح
سد سکندر است بخارا بمحکمی.سوزنی.دام ماهی شود ز زخم خدنگ
گر به سد سکندر اندازد.خاقانی.پرده چه باشد میان عاشق و معشوق
سد سکندر نه مانع است و نه حایل.سعدی.رجوع به سد اسکندر و سد ذی القرنین و سد یأجوج و مأجوج شود.

فرهنگ فارسی

در اصطلاح مسلمانان [[ دیوار چین ]] زیرا تصور میکردند که اسکندر مقدونی آنرا برای جلوگیری از حملات یاجوج و ماجوج ساخته است .
بمعنی سد اسکندر است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم