ستن

لغت نامه دهخدا

ستن. [ س ُ ت ُ ] ( اِ ) مخفف ستون :
واردی بالای چرخ بی ستن
جسم او چون دلو در چه چاره کن.( مثنوی چ کلاله خاور ص 420 ).پس وزیرش گفت ای حق را ستن
بشنو از بنده کمینه یک سخن.( مثنوی چ کلاله خاور ص 390 ).رجوع به ستون شود.
ستن. [ س ِ ت َ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان منجوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز واقع در 24 هزارگزی جنوب باختری خداآفرین و 27 هزارگزی راه شوسه اهر به کلیبر. منطقه ای است کوهستانی و هوای آن گرم است. 340 تن سکنه دارد. آب آن جا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

فرهنگ فارسی

پسوندیست که به آخر ریشه دستوری پیوندد و مصدر سازد : گری ستن گس ستن پیو ستن .
دهی است جزئ دهستان منجوان بخش خدا آفرین شهرستان تبریز .

دانشنامه عمومی

ستن ( Setan ) یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در شهرستان خداآفرین منطقه ارسباران واقع شده است. جمعیت روستا در سالهای پیش از انقلاب اسلامی ۳۴۰ نفر بود و در سال ۱۳۸۵ به ۲۳۶ نفر در ۵۸ خانواده کاهش یافته است. . در آستانه انقلاب سفید، که نقشی عمده در فروپاشی نهایی ساختار ایلی ایران داشت، تیره ای از ایل محمد خانلو، شامل ۱۲۰ خانوار، از روستاهای ستن و مسجدلو بعنوان قشلاق استفاده میکردند. . هم اکنون به علت بازگشت خانواده ها از شهرها به روستاها، در روستای ستن بناهای زیبایی در حال ساخت میباشد. و روستا در حال پیشرفت میباشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال امروز فال امروز فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تماس فال تماس