ستمگاری

لغت نامه دهخدا

ستمگاری. [ س ِ ت َ ] ( حامص مرکب ) عمل ستمگار :
چار سالست کز ستمگاری
داردم بیگنه بدین خواری.نظامی.بجز آن هر چه بینی از خواری
باشد آن نوعی از ستمگاری.نظامی.رجوع به ستمکاری شود.

فرهنگ فارسی

کار ستمگر عمل ستمگر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم