سایمه

لغت نامه دهخدا

( سایمة ) سایمة. [ ی ِ م َ ] ( ع ص ) مؤنث سائم. رجوع به سائمه شود.

فرهنگ فارسی

مونث سائم، گاووگوسفنددرحال چریدن، سوائم جمع
۱ - مونث سایم . ۲ - چارپایانی که در گیاه زاری که همه مسلمانان در آن شریک باشند چریده باشند . ۳ - رمه گوسفند .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال پی ام سی فال پی ام سی فال لنورماند فال لنورماند فال قهوه فال قهوه