زشت کردن

لغت نامه دهخدا

زشت کردن. [ زِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خراب و تباه کردن. بد و نازیبا کردن. فاسد و قبیح کردن :
وآنکه او خود کرده باشد باز چون ویران کند
خوب کرده زشت کردن کار معنی دار نیست.ناصرخسرو.گرمی و سردی ترا هر دو مثال است از ستم
زآن همی هر یک جهان را زشت و نازیبا کند.ناصرخسرو. || ( اصطلاح کشتی گیران ) مغلوب و زبون کردن حریف. درشتی و بی اندامی کردن. ( آنندراج ) :
یوسفی را که به نسبت تو بهشتش کردی
با تو گردست فروکوفت تو زشتش کردی.میرنجات ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

خراب و تباه کردن بد و نا زیبا کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم