زخاری

لغت نامه دهخدا

زخاری. [ زُ/ زَ ری ی ] ( ع اِ ) ( ... النبات ) شکوفه گیاه . ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از آنندراج ) ( از محیط المحیط ). شکوفه سبز. ( ترجمه قاموس ). رجوع به مقاییس اللغة، تاج العروس و لسان العرب شود. || نضارت و تازگی گیاه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). تر و تازگی سبزه. ( از ترجمه قاموس ). هر گاه گیاه به هم پیچد و شکوفه دهد، گویند: «اخذ زخاریه »؛ یعنی به خرمی و شکوفایی رسید. و نیز گویند: «اخذت الارض زخاریها»؛ یعنی بلند و بالیده شد گیاهان آن. ( از اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ). رجوع به مقاییس اللغة ج 3 ص 50، تاج العروس و لسان العرب شود.
زخاری. [ زُ ری ی ] ( ع اِ ) ( بمجاز ) گیاه تازه نیک بالیده در هم پیچیده. و بدین معنی است که زخاری النبات گویند، جایی را که علف بهم در پیچیده باشد. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و نبات زخاری ،گیاه تازه نیک بالیده. ( آنندراج ). گیاه کامل و سیراب شده. ( از محیط المحیط ). گیاهی تمام سبز و تر و پیچیده با هم. بهمین معنی است زَخْوَری و زَخْوَر. ( از ترجمه قاموس ). || ( بمجاز ) درجه کمال ورسیدگی و تمامیت و استواری هر چیز. و هر چیز که بمرحله کمال رسد بمثل گویند: «قد اخذ زخاریه »؛ یعنی به کمال خود رسید. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال میلادی فال میلادی فال تک نیت فال تک نیت