در نثار

لغت نامه دهخدا

درنثار. [ دُ ن ِ ] ( ص مرکب ) نثار کننده در. درپاش. درافشان :
خاطری درنثار چون دریا
فکرتی تیزمایه چون آذر.سنائی.دستش به ابر نیسان ماند گه سخا
گر باشد ابر نیسان زربخش و درنثار.سوزنی.

فرهنگ فارسی

نثار کننده در در پاش در افشان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال انگلیسی فال انگلیسی فال قهوه فال قهوه فال سنجش فال سنجش