خون گرفتار

لغت نامه دهخدا

خون گرفتار. [ گ ِ رِ ] ( ص مرکب ) احمق. ابله. ( ناظم الاطباء ). || خون گیر. رجوع به خون گیر شود.

فرهنگ فارسی

احمق ابله
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم