خواهی نخواهی

لغت نامه دهخدا

خواهی نخواهی. [ خوا / خا ن َ خوا / خا ] ( ق مرکب ) طوعاً و کرهاً. برخلاف میل و رضا. ( ناظم الاطباء ). || البته. حکماًو حتماً. یقیناً. ( یادداشت بخط مؤلف ). || ( ص مرکب ) راضی و ناراضی. کام و ناکام :
ز کف می داد اگرتارش عنان کم نگاهی را
نمی شد کس حریف غمزه خواهی نخواهی را.فطرت ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

طوعا و کرها یا البته حکما
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم