لغت نامه دهخدا
- به خواری و زاری ؛ ببدبختی و پریشانحالی :
ز کاوس شاه اندرآیم نخست
کجاراز یزدان همی خواست جست
که بر آسمان اختران بشمرد
خم چرخ گردنده را بنگرد
بخواری و زاری بساری فتاد
ز اندیشه کژ و از بد نهاد.فردوسی.- به صد خواری و زاری ؛ به صد بدبختی و بیچارگی.