خنچه

لغت نامه دهخدا

خنچه. [ خ ُ چ َ / چ ِ ] ( اِ مصغر ) خونچه. رجوع به خونچه شود. || ( اِ ) خنجه و آن آوازی است که بوقت جماع از بینی مرد آید.

فرهنگ عمید

= خوانچه

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - سفر. کوچک خوان کوچک . ۲ - طبق چوبین کوچک که در آن شیرینی میوه یا جهاز عروس گذارند و بر روی سر حمل کنند . ۳ - طبقی که در آن انواع شیرینی را بترتیب خاص چینند و جمله هایی مبنی بر تبریک و تهنیت نویسند و در مجلس عقد در اطاق عروس گذارند .
خونچه یا خنجه و آن آوازیست که بوقت جماع از بینی مرد آید .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم