ختم شدن

لغت نامه دهخدا

ختم شدن. [ خ َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) بفرجام رسیدن. به انتها رسیدن. پایان یافتن. تمام گشتن :
در این ایام شد ختم سخن بر نامه صائب
مسلم بود گرزین پیش بر سعدی شکرخایی.صائب.

فرهنگ فارسی

بفرجام رسیدن بانتها رسیدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال فنجان فال فنجان فال عشقی فال عشقی فال رابطه فال رابطه