حفیر

لغت نامه دهخدا

حفیر. [ ح َ ] ( ع اِ ) گور. ( مهذب الاسماء ) ( اقرب الموارد ). گور کنده. ( منتهی الارب ). گور کنده شده. ( غیاث از منتهی الارب ). || گودال. حفر. ( از اقرب الموارد ).
حفیر. [ ح َ ]( اِخ ) نام نهریست به اردن از منازل بنی القین بن جسر.( معجم البلدان ). || آبی و موضعی است میان مکه و بصره و که به حَفَر مشهور شده است. و بدانجا کفتار بسیار باشد. و اولین منزل حاجیان بصره است. ( معجم البلدان ). || نام موضعی است به نجد.
حفیر. [ ح َ / ح ُ ف َ ] ( اِخ ) آبی از بنی جعفربن کلاب. || نام آبی از بنی هجیم به پنج میلی بصره. || نام منزلی میان ذوالحلیفة و ملک. || نام آبی به اجا. ( معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

آبی از بنی جعفر ابن کلاب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال اعداد فال اعداد فال نخود فال نخود فال درخت فال درخت