جاه و جلال

لغت نامه دهخدا

جاه و جلال. [ هَُ ج َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شکوه. دم و دستگاه. ابهت :
با چنین جاه و جلال از پیشگاه سلطنت
آگهی و خدمت دلهای آگه میکنی.حافظ.ترک ما سوی کس نمینگرد
آه از این کبریا و جاه و جلال.حافظ.

فرهنگ فارسی

شکوه دم و دستگاه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم