توفق

لغت نامه دهخدا

توفق. [ ت َ وَف ْ ف ُ ] ( ع مص ) دست یافتن بر کاری. یقال : لایتوفق عبد الاّ بتوفیق اﷲ تعالی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
توفق. [ ت َ ف َ ] ( ع اِ ) اتیتک لتوفق الهلال ؛ آمدم ترا هنگام برآمدن هلال. ( ناظم الاطباء ). رجوع به توفاق شود.

فرهنگ عمید

دست یافتن بر امری یا کاری یا چیزی.

فرهنگ فارسی

آمدم ترا هنگام بر آمدن هلال
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم