تازه سخن

لغت نامه دهخدا

تازه سخن. [ زَ / زِ س ُ خ ُ / خ َ ] ( ص مرکب ) مجازاً، خوش سخن. نیکوگفتار. تازه گوی. نوپرداز :
گفتم کامروز کیست تازه سخن در جهان
گفت که خاقانی است بلبل باغ ثنا.خاقانی. || ( اِ مرکب ) سخن تازه. سخن نو. سخن خوش و بدیع :
این تازه سخن که کردم ابداع
در روی زمین روان ببینم.خاقانی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- تازه گوی نو پرداز. ۲- خوش سخن نیکو گفتار. ۳- ( اسم ) سخن تازه لام خوش و بدیع .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال تاروت فال تاروت فال رابطه فال رابطه فال اوراکل فال اوراکل