لغت نامه دهخدا
از امل بیماردل را هیچ نگشاید از آنک
هرگز از گوگرد تنها کیمیایی برنخاست.خاقانی. || که دلی ناپاک و بی ایمان دارد. سست روان :
بیماردل است و دارد از کفر
سرسام خلاف و درد خذلان.خاقانی.آن یهودی شد سیه روی و خجل
شد پشیمان زین سبب بیماردل.مولوی.- از دل بیمار بودن ؛ ناپاک دل بودن :
بیمارم از دل و دم سردم مزورست
بیمار را مگو که مزورنکوترست.خاقانی.