برون شو

لغت نامه دهخدا

برون شو. [ ب ِ / ب ُ ش َ / شُو ] ( اِ مرکب ) مخرج :
باب ورا گرامی خوانی و ننگری
تا زین سخن که گفتی باشد برون شوی.سوزنی.کز فلک راه برونشو دیده بود
در نظر چون مردمان پیچیده بود.مولوی.- برون شو کردن ؛ مخلص یافتن :
او مجال راز دل گفتن ندید
زو برونشو کرد و در لاغش کشید.مولوی.- || در پنهانی چیزی را تجسس کردن و غیبت کردن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

راه بیرون شدن، محل خروج.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال امروز فال امروز فال تاروت فال تاروت فال انبیا فال انبیا