گیسوی چنگ

لغت نامه دهخدا

گیسوی چنگ. [ سو ی ِ چ َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از تارهای چنگ. ( آنندراج ) ( از بهار عجم ) :
گیسوی چنگ ببرید به مرگ می ناب
تا حریفان همه خون از مژه ها بگشایند.حافظ ( از آنندراج ).دو روزه مهلت باقی به عیش ده شاهی
چو عمر با لب ساغر گذشت و گیسوی چنگ.شاهی سبزواری ( از بهار عجم ).

فرهنگ فارسی

کنایه از تارهای چنگ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال راز فال راز فال زندگی فال زندگی فال عشقی فال عشقی