گیس بند

لغت نامه دهخدا

گیس بند. [ ب َ ] ( نف مرکب ) بندگیس. آنکه گیس زنان را بندد. || ( اِ مرکب ) گیسوبند. آنچه بدان زنان گیسوان خود را بندند و محکم نمایند. ( از انجمن آرا ). رشته ای که بدان گیسوان را گرد کنند و محکم سازند تا پریشان نشود. عِقاص. رشته ای که بدان گیسو بندند. ( منتهی الارب ). || کیسه مانندی است که عقب سر بسته گیسوی خود را در آن کنند. ( از آنندراج ). خریطه ای که در آن گیسوها را نهند. ( ناظم الاطباء ) :
کزین هر دو از بهر نام بلند
کله ساختی مرد و زن گیس بند.اسدی.که هست اندر او حلقه و یاره چند
ز حوا بمانده ست با گیس بند.اسدی.رجوع به گیسوبند شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) گیسو بند که هست اندر و حلقه و یاره چند ز حوا بماندست با گیس بند ( گرشا. ۱۸۷ )
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم