حاسن

لغت نامه دهخدا

حاسن. [ س ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از حسن. حَسَن. حُسان. حُسّان. حَسین. خوب روی. صاحب جمال. || نیکوکار. || ( اِ )ماه.

فرهنگ فارسی

خوب روی نیکوکار ماه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال قهوه فال قهوه فال ای چینگ فال ای چینگ فال درخت فال درخت