کام و دام

لغت نامه دهخدا

کام و دام. [ م ُ ] ( اِ مرکب ، از اتباع ) بد و خوب.خوب و زشت. نیک و بد. پستی و بلندی و امثال آن. ( یادداشت مؤلف ). شیرین و تلخ. راحت و رنج :
گذشته بر او بر بسی کام و دام
یکی تیز پایی «ودانوش » نام.عنصری.

فرهنگ فارسی

از اتباع است بد و خوب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم