کاست گرفتن

لغت نامه دهخدا

کاست گرفتن. [ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) ضعیف شدن. از تن خرد شدن :
پس نه مقری تو که ملک خدای
هیچ نگیرد نه فزونی نه کاست.ناصرخسرو.شکر است آب نعمت و نعمت نهال اوست
بی آب خوش نهال نگیرد مگرکه کاست.ناصرخسرو.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) خرد شدن ضعیف گشتن : [ پس نه مقری تو که ملک خدای هیچ نگیرد نه فزونی نه کاست ] . ( ناصر خسرو )
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم