چشمک کردن

لغت نامه دهخدا

چشمک کردن. [ چ َ / چ ِ م َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) چشمک زدن. با گوشه چشم اشاره کردن. نوعی بهم زدن چشم بقصد ایماء و اشاره :
بچشمک کردنش از در مشو دور.نظامی.رجوع به چشمک و چشمک زدن شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) چشمک زدن .
با گوش. چشم اشاره کردن . نوعی بهم زدن چشم بقصد ایمائ و اشاره .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم