ویژه کردن. [ ژَ / ژِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خالص کردن. بی آمیزش ساختن. اخلاص. ( ترجمان القرآن ). پاک و خالص کردن : جهان ویژه کردم ز پتیاره ها بسی شهر کردم بسی باره ها.فردوسی.جهان ویژه کردم به بُرّنده تیغ چرا دارد از من به دل شاه ریغ؟فردوسی.|| خاص کردن. مخصوص کردن. || از خواص و مقربان خود قرار دادن. رجوع به ویژه و شواهد آن شود.
فرهنگ فارسی
(مصدر ) ۱- خالص کردن بی آمیزش ساختن اخلاص . ۲ - خاص کردن مخصوص کردن . ۳ - از خواص و مقربان خود قرار دادن .