نگهبانی کردن

لغت نامه دهخدا

نگهبانی کردن. [ ن ِ گ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نگهبانی نمودن. نگه داشتن. نگه داری کردن. حفاظت کردن :
لیکن از عقل روا نیست که از دیوان
خویشتن را نکند مرد نگهبانی.ناصرخسرو.

فرهنگ فارسی

نگهبانی نمودن . نگه داشتن . نگهداری کردن . حفاظت کردن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم