لغت نامه دهخدا
در بزم بلا به خنده روئی
نرخ می و زعفران شکستم.ثنائی ( از آنندراج ).- امثال :
سرم را بشکن نرخم را مشکن .
|| ارزان شدن. از رونق افتادن :
نرخ گوهر نشکند هرگز به طعن مشتری.ابن یمین.هر متاعی را در این بازار نرخی بسته اند
قند اگر بسیارگردد نرخ شکر بشکند.وحشی ( از آنندراج ).