لغت نامه دهخدا
شنیدی که ضحاک شد ناسپاس
ز دیو و ز جادو جهان پرهراس.فردوسی.و صحبت نیکان و کردار نیک را ناسپاس مشو. ( منتخب قابوسنامه ص 38 ).
دولت خود بین و مشو ناسپاس
شکر بگو بر کرم بی قیاس.امیرخسرو ( از آنندراج ).- ناسپاس شدن بیزدان ؛ خداناشناسی. عصیان ورزیدن :
سه دیگر به یزدان شود ناسپاس
تن خویش را در نهان ناشناس.فردوسی.به یزدان هرآنکس شود ناسپاس
بدلش اندر آید ز هرسو هراس.فردوسی.